به اعتماد تو بخشیدم گذشته های جوانم را

و از خیال تومی شویم دریچه های گمانم را

 

من از عصاره یک زخمم تو شوره زاری و می باری

به عقده های تو پس دادم تمام تاب و توانم را

 

تو انحصار خودت هستی که در حصار تو درگیرم

به دست سادگیم دادم من اعتبار و امانم را

 

از ابتدای تو پاشیدم ، به رنگ رنگ تو بد دیدم

به زمهریر تو می سوزم اِحاطه کرده زمانم را

 

تو اتهام دلم هستی که صد حواله غمم دادی

برای آنکه نگویم باز _بگیر دست و زبانم را

 

منم گناه خودم هستم که بر مدار تو می گردم

چه خوب شد که نمی بینی _ تو آشکار و نهانم را...

 

سیدخلیل(مسعود)حاکم زاده